محل تبلیغات شما



ادعای غرورو قدرتمند بودن روزی جوانی بین دوستان خود ادعای زور مندی می کرد اوقدی 150 سانت داشت باوزنی حدود55کیلوگرم یکی از دوستان او داشت تعریف می کردکه من الان دقیقاً دارم می بینم که چندنفر سرچهارراه باهم درحال حرکت وگفتگوهستن حالا این چهارراه با این جمع دوستان چیزی درحدودبیش از700 متربطول فاصله داشت جوانک که دید حرفی دربین دوستان خود ندارد فکر می کرد چه بگویدکه همه را جذب خود بکنه یکدفعه پرید توی حرفها گفت بچه ببیند چی می گم اگردرهمین میدانکه نشسته ایم یک
چند روزی در خانه بماندم نفسی تازه کنم دور ریزم دردم تا که درمان بشوم جرعه ای آب بخوردم تا که تشنه نشوم از سر شب نشستم تا به سحر تا که شاید تو مهمانم بشوی لب لبخنی با تو تازه کنم منتظر ماندم نشد از تو خبر با خود بگفتم قلمی در دست بگیرم خاطراتی بنویسم چکنم از بخت بدم سرفه از نو بر جانم قدرت بگرفت نگذاشت تو را بینمُ خدمتی تازه کنم سرفه آه . بگمانم ترس عشق است که هر ثانیه اش شوری بدل بگرفت بی تو ولله بامرض چند روزی درگیرم تیک تاک ساعت بخدا امانم ببرید ,

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پایان نامه و طرح های دانشجویی کارشناسی Pinetworkپای نتورک چیست